لحظه ها عریانند

ساخت وبلاگ
ماهي مون يكسال تمام آيينه دق من بود سُر و مُر و گندهگذاشت گذاشت همين الان ده روز مونده ب عيد مُردفقط خدا ميدونه چقدر از جك و جونور بخصوص ماهي بيزارم و حالم بهم ميخورهعدل ؛ يه سال زنده بود گذاشت شب عيدي ريق رحمتُ سر كشيدهو ميموندي زشت! من خيلي برات زحمت كشيدمهمنقد ك ازت چندشم ميشد ع ترس علي نگرت ميداشتم خودش كلي لطفههمنقد كه از وسايل اضافي بيزارم ولي وجود يك تنگ قد درازُ تو اشپزخونم تحمل كردم خيلي لطف بودهميشه همه چي رو ب گه تر شدنهاينا چيه اصن ؛ شانس گهيده ما همين بس ك عربستان ب خوشي متحول شده ولي ما اينجا هنوز و هر روز اسير اهريمن ايمب زني ك نوزاد مريض شو تو بيمارستان داشت شير ميداد اهانت ميكنن ؛ چرا؟ چون پدرشون شيطان رجيمِنگم ديگهبخدا هر دختر نوجووني ميبينم با صورتهاي پر طراوت و پر از انرژي قلبم مچاله ي دختراي وطنم ميشه كه اهريمن خون شونو خوردبعد .... رفتم مدرسه حبهگفتم : چرا پسر هشت ساله من رو ار مدرسه متنفر كردينچرا ب يادگيري نماز انقدر پيله ميكنين؟ بچه هاي ما نه پدرشون نماز ميخونه نه مادرشون نه خاله دايي عمه عمو ...گفتم حالا ك دلتون ميخاد خودتون بهشون ياد بدينبا اينكه مدير قول مساعد داداما معلم پرورشي اهريمنيش از فرداش فشار رو ده برابر كردگفتم وقتي مديري ك قول مساعد داد حريف اين جنده خانم نشد لابد اينا تخم و ترك همون چماق بدستايي ان كه ب طراوت دختراي نوجوون ما تير زدنديگه نرفتم دعوابچه رو هم حساس نكردمبعد ميگن بيايين انتخاباتمن ك ب عمر شريفم فقط يكبار سال٨٨ راي دادم ولي عشق ميكنم ك علي نماز خونِ چفيه ب گردنِ كربلا رفته ي راي دهنده رو با كاراتون از جهالت در اوردين و من روو همه مونودو بار ب دروووووووغ همون دروغي كه همه چي تون زاييده شه؛ برام اس ام اس كشف حجاب زديد ! و توقي لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 42 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1402 ساعت: 12:46

مادرشوهرم دیروز ظهر اومد خونه ماامروز بعدازظهر رفتخیلی یواشکی طوری اومد ک پدرشوهرم نفهمه اینجاس نیاد خون ب پا نکنهبراش نزدیکای خونه ی خواهرش اپارتمان اجاره کردن دارن براش جهاز هم میخرن البته اکثرا لوازم دست دوماز دیروز اومد یکسرررررررررررررررررررره بی وقققققققققققفه حرف زدانقدم آروم و با طمانینه حرف میزنه....ي موضوعو ميخاد بگه از سالها پيش ش شروع ميكنه ي چي بگم ته شو بخونين ، اينكع از صب كي پاشد صبونه چي خورد رو ميگهاينكه شكمش عايا كار كرد نكردو ميگهحتيحتيحتيمقدار حجمي ك ريدُ هم ميگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!اونوقت من ميگم اين جلو پسراي نرّه غولش تعريف ميكنه ميگه مثلا ديشب شوهرم منو ......شما هي ميگين : نه امكان نداره بگه لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 16:33

هر ساله بعد از ديدن رسپي هاي مختلف ، باز خر كله مو گاز ميگيره ورميدارم سالي يك بار به ذره مربا هويج درست ميكنمو كما في السابق مزخرف تر از سالهاي گذشته از اب درميادامشب هم يه ذره درست كردم : ☺️چرا مربام جامدِ، آب نداره!هويج رنده شده ي پخته ي جامدِ شيرينِ ترش لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 16:33

باورش برا خودمم سختهاخه کسخلی تا کجا! تا چه حد! خريت بشر بي نهايته!پدرشوهره بي وجودم ورداشته مادرشوهرمو برده خونه ي دوم شون ( شهر ديگه) بعده شام بهش میگه پرتقال بیار ، مادرشوهرم گفت ک داشتن از شمال میومدن ( شهر دوم) از خونه با خودش پرتقال نیاورده..... صد در صد با بد زبونی گفته بعدشم پدرشوهرم عین حيوان ورداشته زنشو زدهالبته سمتش لیوان و قندون و این چیزا پرتاب کرده و بهش خورده وگرنه مادرشوهرم انقد مُستعمل شده كه يه كتك بخوره فاتحه ش خونده سبعدشم شبونهپسرا رفتن مادرشونو از شهر دوم برداشتن برگردوندنش ساريصااااااااف اوردنش خونه ی ما ٥ صبح رسيدن !من نميدونم چرا همون دو تا برادرشوهرم ك سراسيمه رفتن اونجا برش گردوندن چرا نبردن خونه هاي خودشون اون وقت صبح٥ صبح منو زا ب را كردن ،،،، بماندغروبش هم ب خاطر مسائل امنيتي فرستادنش خونه ي خواهرش بمونه ك پدرشوهرم نياد پيداش نكنه خون ب پا نكنهبازم بهونه خوبي شد ك پسرها و دختر ديگه ش نبردنش خونه خودشون!!!اون پسرشون که ایران نیس و بسیار ثروتمنده گفته برین برا مامان ی خونه ۵۰ متری اجاره کنین اجاره شو من میدم و دیگه نذارین با بابا زندگی کنه، ميگه حالا ك من تمكن مالي دارم خرج مامان رو ميدم و شماها ك تو اون شهرين ازش پذيرايي كنين، يعني دُم كلفت شون اينه !!!!!! هنو يادم نرفته موقعي ك ميخواس برگرده خارج ؛ يكي بهش گفت ك مامان رو ببر ؛ گفت : زنم نميداره ! يعني بهترين شونم حاضر نيس اين عجوزه رو نيگر دارهتا اينجاش درد نيسدرد اينه : كه ننه ي احمق بيخود كسخل من كك تو تنبونش رفته ؛ با من جر و بحث داره كه بده مادرشوهرتو من ببرم نگه دارم!!!!طاقتم طاااااق شد هر دم ازين باغ بري ميرسد لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 24 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 16:04

امروز اتفاقي مامانمو تو خيابون ديدم تنها بودحالا اينكه زير بارون برا خريدن يه كاموا برا عروسمون تنها رفته بود بيرون بماند لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 20 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 16:04

از وقتي مادرشوهر جان از خونه ش قهر رفته؛ خونه خواهرش ساكنِ ؛ يه زنگ نميزنم برا احوالپرسي لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 22 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 16:04

ساعت ٥:٥٨ با كوك ساعت بيدار شدم ؛ برا اينكه باز نخوابم يه چرخي تو اينستا زدم ، البته نصف شب خبر حمله صپاح به كردستان عراق رو شنيده بودمتفپا شدم خوراكي بچه و صبونه رو رديف كردمساعت هفت هم حبه رو بيدار كردم ب زور ٧:١٥ با داد و هوار من پاشدجلو پدرشوهرم رسواي زمان شدمبچه رو بردم مدرسه تو راه ضرب باهاش تمرين كردم كه چون مث ننه ش حفظيجاتش افتضاحه ؛ خوبم اخر ياد نگرفتفكر اينكه الان بايد برگردم خونه مون و پدرشوهرم نميدونم خوابه يا بيداره ! بعدشم شما هزاري هم بگين ، محرمِ ، جاي پدرِحضورش سختمهبيخود چس چرخ زدم و ساعت يه رب ب ٩ برگشتم خونهديدم بيداره صبونه شم خورده و عازم ب جنگهبدو بدو نيمرو خوردم مسواك زدم برم دندون پزشكي ؛ چون روكش دندونم شكسته و خيلي اذيت بودم...تو دندون پزشكي دو تا خواهر نشسته بودن حدوداي چهل ساله ميزدن ، منشي رو چس گير اورده بودن معزشو ميجوييدن، من اين منشي رو خيلي ساله ميشناسم اصن خاله باجي نيساون زنه مثلا ميگفت : پسرعموم خواستگارم بود بهش نرفتم اما عاشقمه همه جا ميشينه ميگه ( من ب عشقم نرسيدم ، شوهرمم خوبه ولي كاش ب همون پسر عموم ميرفتم!!!!با هر جمله ي ب ضعم خودش باحالي ك ميگفت يه نگاه ب منم مينداخت كه ازم ري اكشن بگيرهچس دونمو فعال كردم رومو كردم اونور ميخ شدم به ديوار خالي زل زدمحالم از اطواريا ب هم ميخورهبعد زنیکه زشت سن دار ؛ این حرفا چیه جلو جمع ! خواستگار داشتم خواستگار دارم گ گ گ گزود نوبتم شد و كارمو كردم و ده و نيم اومدم بيرونميخواستم با الي برم خريد كه زنگ زد انداخت برا فردابرا پدر شوهرم برا روز پدر يه بلوز خريدم و سريع اومدم خونهپدرشوهرم نبود الحمدللهدوش گرفتم و جاروبرقي و تي كشيدم پريدم سمت مدرسه حبهورش داشتم رفتم خونه مامانممادرشوهرمم اونجا بود نهار لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 15:04

سه شنبه صبح ساعت ٧ پدرشوهرم مث هميشه رفت !منم بچه رو رسوندم مدرسهمادرشوهر رو بعدش ورداشتم بردم جواب ازمایش شونو درمونگاه نشون دکتر دادیمهیچی ش نبود ازمایش و سونو و تست قلب و هر چی داشتیم همه خوبه خوب بودن هیچی ش نبودساغت ده اوردمش خونه مونبهم گفت پس من دیگه میرم خونه خودمونالکی گفتم من بیرون كار دارم تو وسایلات جم کن من یک ساعت دیگه برمیگردم و میگیرمت میبرمت خونه تونیکساعت بيرون چس چرخ زدم ،بعد که برگشتم، دیدم پدزشوهرم اومده دنبال زنشدم در هستن و دارن یکسری وسایل رو میریزن تو ماشین و اینارفتم ب سمت ماشین شون جهت خداحافظي !مادرشوهرم هول شد جلو نشسته بود روز عادی همیشه شل و پَلِ ، يك آن سریع السیر مث قرقی از ماشين شون جهيد بيرونبا يه حركت مشكوك و عجيب من رو هدايت كرد به سمت دورتر از ماشين شون!!!!!و با اكراه مثلا منو بوسيد ك خدافظي كنهشستم خبر دار شد اينا باز چيزي خريدن تو ماشين و صندوق شون بود و اين حركت مادرشوهرم براي دور كردن من از صحنه بودمنم بي ادبي نكردم همونجا دور از ماشين اونها ايستادم كه راحت باشنماذرشوهرم ؛ پدرشوهر رو صدا زد كه بياد همونجاي دور تر با من خدافظي كنهپدزشوهر هم ك ساده تر هست اومد.... و وسط موچ موچ و خدافظي ميگه زنم چند روز خونه نبود خونه هيچي نبود منم صبح رفتم ميدون تره بار يه كم خريد كردم، پدرشوهرم چيزي رو كيلويي نميخوه هميشه صندوقي ميخرهبعد پدر شوهره لا خرفاش گفت : تو خونه دو تا جعبه پرتقال داشتيم كه اونام كپك زدن ريختم تو سطل زباله !.نميدونستم بخندم يا گريه كنمپرتقالا رو ك يادتونههموني كه عقده شو كرده بودم!!ماذرشوهر عوضي گه ؛ برا اينكه من خريدهاي گوجع خيار و چميدونم تره بارياشو نبينم با يه حركت ژانگولري منو ع ماشين شون دور كرد((((( منو ميشناسين كه مغرور لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 15:04

حبه رو يه جا كلاس ورزش ميبرممربي شون عوض شد مربي جديد اومدخيلي اهل پز و شخصيت نمايشيهمون جلسه اولي كه اومد يه تمرين جديد ب بچه ها داد كه به مقدار خشن بود و بچه ها همش ميخوردن زمين و شل و پل ميشدنچند تا بابا و ماماني هم كه دور زمين بودن مث يابو وايساده بودن نگاه ميكردن كه برن بعدا پشت سر ذر ذر كننبعد از ٥-٦ تا برخورد خشن و ضربه به بچه ها ؛ خونم ب جوش اومد با صداي بلند گفتماقاي مربي تمرين عوض كنين بچه ها ضربه ميبينن!!!خانومي ك شما باشين....من نگفتم شيطان رجيم گفتواوبلاصداشو بلند كرد جلو بچه ها جلو والدين مث خر عرعر كرد سرمبا صداي عربده ميگفت : تو حاليت نميشه بيرون نشستي نظر نده بدون با كي داري حرف ميزني!!!!و همچين حرفاييطوري عر مبكشيد ك منم با هوار گفتم : مگه من چي بهت گفتم انقد داد و هوار ميكني!اما اون عر كشي كرد و در نهايت من ساكت شدمرييس باشگاه ديوص تشيف داره و چند ساله ميخاد مخ منو بزنه و بخاطر همين در همه اپليكيشن ها بلاكه!حالا اينكه من چه پر رو ام بچه مو ميفرستم كلاس ورزشي كه رئيسش رو بلاك كردم ؛ ديگه بماند لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 15:04

مشغول زُمله هفت جد من هستين فك كنين كاراي مثبت علي باعث شد دو روز خوب بمونيمخيلي وقته باز با هم تو لك ايمپارسال خيلي گوز گوز ميكرديم ك امسال روز زن عربي رو ارج ننهيم ؛ فرهنگ هنوز نهادينه نشد و علي دو سه روز مونده ب روز زن بهم پول داد گفت برو برا خودت چيزي بخرمنم چون مراتب گراميداشت رو خوب رعايت نكرد و اينكه ترجيح ميدادم پوله رو نگه دارم روز مرد براش چيزي بخرم ؛ لذا چيزي نخريدم و روز زن ك شد هيچي ب هيچيبابام برام ٥٠٠ زد ب حساببميرم براشونتازه داداشي خونه خريده اونام تا خرخره تو قسط چال شدن اما برام ٥٠٠ زدمنم ب دلايلي پنج شنبه شب مادرمو دعوت كردم براش ي كيك كوچولو خريدم ١٦٠ تومن يه گلدون گل شمعدوني خريدم ٦٠ تومن و يه تابه خريدم فك كنم ٦٠٠برا مادرشوهرم هيچي نخريدم هنوز فقط زنگ زدم ك اونم ميگه : چه عجب تو زنگ زديتيكه نبود واقعيت بود من فقط حضوري شيرينم ؛ از دور واقعا نيستم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 12:44

من رو سین جیم نکنین نخوایین هویت ها رو درارین؛یه شاهد یه راوی یا یه معتمد اوردن تلوزیون ؛ در مورد فرد خاصی ؛ حرف بزنه!!!!!!!!!!از زندگیِ اون فرد خاص خاطره ها گفت و مث سگگگگگگگگگگگگ دروغ گفتگفت : ساده زیست بودن ، دست به خیر داشت ، رانت و ثروتی نداشتمثلللللل سکگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ دروغ گفت سال هشتاد ( اون ساده زیست در تلوزیون) مبلمان خونه شونو از فرانسه خریدن اوردن ایران ( ۳۰۰ میلیون) و مامانم اينا سال هشتاد و چهار يه اپارتمان ٩٠ متري نوساز خريده بودن ٢٧ ميليون!!!!!!!ملت :ما با اونا فامیل ایم ،،، نگممممممممم براتووووووووون از ثروت شون افسانه اي!!! توضيح ندم چون مهم هست و نميخام چيزي بشه!!!!!!!!!!!!!!!بعد اون گهخورای پِهِن مغزِ طرفدارشون !!!!!!!!!!!!!!!!!اه لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 18:54

شب جمعه شب يلدا بود ما هم از ظهر پنج شنبه تا بعدازظهر جمعه با كل خونواده علي اينجا توي يه خونه هتل مانند با هم يكجا بوديمجمع خوب و خوشي بود و جاري مورد نظر هم بوداسم جاري چاقچوليه رو جهت سهولت نگارش ميذارم ( زهرمار)!لحظه اولي كه زهر مار رو ديدم فقط يه ( سلام خوبي) خشك گفتم اونم عادي جواب داد و ديگه تا نصفه شب هم كلام نشديمكلي ب علي سفارش كرده بودم جلوي اين زهرمار خانم بچسبه به من، برام چايي بريزع برام ميوه پوست بگيره دستشو دورم بذاره ماچم كنه و اين كاراي چندش آور..... لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 13:29

ب مامان ميگم : تو با خريدن چرخ خياطي برا من ؛ آتش دوزخ رو برا خودت خريديميگه چرا؟ميگم تو ك منو ميشناختي آدم بشيني نيستم از من ك خياط در نميومد ؛ تنها استفاده ي من از چرخ ، كوتاه كردن قد شلوارها و مانتوهام و تنگ كردنشون بود، روز قيامت خفت منو چسبيدن ك چرا پر و پاچه تُ بيرون مينداختي، ميگم مامانم برام آلت جُرم ( چرخ خياطي) گرفته بود من وسوسه شدم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 16:12

يه پسر عمه دارم خودش فك ميكنه خيلي مهمهعيد كه خونه شون بوديم ميگفت: خانمم بهم گفته كه چرا برا نمايندگي مجلس اقدام نميكني؟ پسر عمه م ب زنش گفته : آخه نميخام دزد بشمجمله ش مث زنگ تو سرم ميپيچهنماينده هاي مجلس ك تا چار روز قبل يقه جر ميدادن كه جوونهاي معترض رو في الفور بايد اعدام كنيد؛؛؛ ككشون نگزيد ك براي متهمين هواپيماي اكراين؛فقط تا ده سال حبس بريدن؟؟اينكه متهمين كي هستن و آيا حكم اجرا ميشه هم بمانديادمه قاضي مرگ رو دادگاهي كردن براش سيصد هزار تومن جريمه و يه چسه زندان بريدن بعد تو ايام حبس اش؛ تو پياده روي اربعين رويت شده بود ، قربون صفا و صميميتش تازگيام عكس سر لخت و كون لخت زنش در بلاد كفر سرزمين دژمن هاي خيالي؛ پخش شده!نماينده هاي مجلس نجس ايد مث بقيه شون تا حناق تو گه غرق ايد شما نبوديد دو هفته قبل گه ميخوردين كه اگر قوه قضاييه با بي حجابي مبارزه نكنه ما خودمون اقدام ميكنيماونجا كه يه جرياني انگشت تو چشم ملت ميكنه و با حبس هاي قليل ميخاد به ريش مردم بخندع؛ رگ غيرتتون باد نميكنه؟ ياد فساد خودتون ميفتيد از ترس لو نرفتن و پس گرفته شدن اموال ؛ خفه خون ميگيرينچرا شو پسر عمه م مختصر و مفيد گفته بودهم غارتگرين هم ب كل غارتگرا وصلراستي جراحي اقتصاديتون چي شد بعد از حرف مفت و گه خورياتون چرا لال موني ميگيرينلال موني تون بذارين شب انتخاباتاز خودتون ريخت تون ارزشهاتون خونواده هاتون تفريحاتون مقدساتتون علايق تون تعصباتون خط قرمزاتون و وحود بوگندوتون متنفريماون شپشو كه سر جريان جراحي اقتصادي ميگفت بادمجونم بكاريد ٥ ماه زمان ميبره ب ثمر بشينه الان كجاس؟دلار ٥٥ تومني رو تو كونش كنيمنميدونم كي أك اسم شيميايي كردنا رو گذاشته بدحالي دانش اموزانبرام سواله كه چرا ميپرسن : ( چرا از دوربينها لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1402 ساعت: 3:57

يكي از مجروحين خيزش انقلابي اخير خطاب به كسي ك بهش تير ميزد نوشت:تو كه ديدي من غرق در خون توي خاك افتاده ام؛ چرا يكي ديكه هم به شكمم زدي!؟اينه مرام شونيه مشت اهريمنِ شيطانپرست كه ادعا مومني شون كون زمينو پاره كردهخوشحال از به قتل رسوندن مردم سر عقايدعقايد هر نامي كه بگيره بي اصالتهاي شيطان پوچ پرست:وقتي فرمان از بخش موهوم پرست مغزت ميگيري؛ ميشي داعشي ميشي سركوبگر ميشي اوني كه به هموطن غرق در خونش تير خلاص ميزنهاي مزدوران بي قدرالهي كه نباشيدكاري كردين منه زن وقتي جنس مونث ميبينم گاردي از حس ( محافظت ازش) بهم دست ميده؛ تو ذهنم مترصد فرصتي ام خشم و تنفرم رو به حمايت از مردم نجيب مظلوم ام نشون بدمبعد از اينكه احساس كردين خدا يا ملك الموت يا عززاييل هستين و جان مردم رو ازشون گرفتين ميرين خونه به خونوادتون عشق ميورزين و احيانا تو نماز يا تفكراتتون خودتونو زاهد و عابد ميدونين؟كاش نبوديد تا خاور ميانه هم مث ساير بلاد كفر رنگ ثبات و آسايش رو ميديدبر پدران و مادراني كه شما رو پرورندن تا ابد لعنحقيقت اونيه كه براي من ساكن در ايران با افراد ساكن در همه جاي زمين يكسان بشهبقيه ش لوس بازي و ادا و نقص عقل و قصور تربيتهچارچوباي مزخرفتون مال قوم وحوش هزاران سال قبل بوده نه حالادرست و غلط معلومه و بين بشريت مشتركهنريد سر لوس بازي و چسمغزي زندگي اي كه خدا ب انسان بخشيده شما تفاله ها ازشون سلب كنيدمنو باش به كي دارم ميگماوني كه مواجب بگيره شرفشو سر چس تومن فروخته مغزشو شيطان براش كاييده كه ....دلمون رو خون نكنينآخرش هم من هم مردم هم شيطان هم شما اسير دو متر گور ايممناحساس بدي نسبت ب خودم دارمهمونجور ك تو اين وبلاگ نميتونم خودمو كنترل كنم و تو اين مملكته گه ميام و ؛ افكارمو ميگم ؛ تو زندگي واقعيم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1402 ساعت: 17:22

يادتونه چند تا پست پايين تر ؛ از اينكه با يكي از فاميلاي مادريم بحث داشتم ، اون جزوِ ده درصد موافقان بود و از افكار ماليخولياييش دفاع ميكرد...حجي ايناتو عيد سفر بودن نديديمشون!خب جداي از افكارش ؛ عاشقش بودم چون خيلي شوخ طبعه اصلا ما از اينا ياد گرفتيم بگيم و بخنديم و اينابگين خب.....امشب كه تو مهموني منو ديد كله منو ٤ بار ماچ كرد حتي علي رو هم با خنده و شوخي و محبت بوسيد و بهمونم گفت كه دلم براتون تنگ شده بود و گفت ديگه اون نظرامو گذاشتم كنار و كلي دري وري نثار اونايي كه طرفشون بود كرد!!!!فقط خنديدم نميدونستم دام گذاشته باز سر صحبتو وا كنه يا واقعا اون فحشايي كه ميدادُ دلي ميدادچميدونم كه راست گفت يا از رو محبتش فقط برا اينكه دلهامونو صاف كنه اينا رو گفتولي عشق كردمچه خوبه ماحصل عمر آدم ملقب شدن به ( بزرگ منشي) باشههزينه ي همچين صفات قشنگي اينه كه كلي كلي ي ي ي ي ي ي صبوري و متانت خرج كننالبته اينكه همچين حس خوبي پيدا كردم نصفش مال اين بود كه محبت ب خرج داد نصفشم مال اين بود حجي عزيزم افكار نجاست رو از خودش دور كرد حالا حتي اگرم دروغكي گفته باشه شنيدنش قشنگ بودولي محبتش دنيا مي ارزيدبزرگواريش فقطياد گرفتم لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1402 ساعت: 17:22

...... موقعی اختراع شد که اولین کلاهبردار اولین احمق رو ملاقات کردگذاشتمش کنار و از گذشته ی خود شرمسارم و با اطمینان؛ به آینده امیدواردر مملکت ای زندگی میکنیم که کلمه ی زن و زندگی و آزادی رو از دیوارها پاک میکنن! خودشون زن باز و دزد و توله هاشون در بلاد کفر مشغول بنگ و ننگبا قلبی مچاله به نشانه احترام ؛ خاطرات گذشته را رو سر میذارم و فغان میکنم برای مظلومیت (ناهید و منوچهر) و (ماه منیر و میثم ؛ مادر سیاوش و مادر خدانور و مادران به داغ نشستهتو این مملکت اهریمنی ؛ به خون دل بچه رو بپرورونی و یکی برا صندلیش مزدور اجیر کنه و امیدت رو به ستم ؛ راهی گور کنهاونوقت میانگین عمر کفتارها بره به نود و صد برسهکار نمیکنن که فرسوده بشنلابلای اونهمه مزدور سازمان یافته که دارن علیه دانش آموزا جنایت میکنن یکی نیست انسانیت داشته باشه و چقدر درست که تا از تعصبو خرافات فاکتور نگیری انسانیت زنده نمیشهواعظان کاین جمله در محراب و منبر میکنند چون ب خلوت میروند آن کار دیگر می کنندغزل شماره ١٩٩ از ديوان حافظ :واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پُرس
توبه‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟
گوئیا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
ای گدای خانقه بَرجَه که در دیر مغان
می‌دهند آبی که دلها را توانگر می‌کنند
حُسن بی‌پایان او چندانکه عاشق می‌کشد
زمرهٔ دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند
بر در میخانهٔ عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینت آدم مخمّر می‌کنند
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر می‌کنندیعنی از لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1402 ساعت: 17:22